asemon

خدایا دوستت دارم واسه هرچی که بخشیدی....

تنهایی،

شاخه ی درختی ست پشت پنجره ام

گاهی لباس برگ می پوشد

گاهی لباس برف

 

اما، همیشه هست!


+نوشته شده در سه شنبه 6 فروردين 1398برچسب:تنها,ساعت14:20توسط mozhgan | |

می ترسم از آدم ها ... 

آدم هایی که دست می گذارند روی تنهایی ات ...

مجوزِ ورود می گیرند ... 

و تنهاترت می کنند ... 

آدم هایی که سایه می اندازند روی سرت ...

و بی تفاوت، سایه سنگین می کنند ... 

آدم هایی که ساده می گیری بودنشان را ...

و سخت می کنند گذرِ لحظه هایت را ... 

آدم هایی که کوهِ معرفت می شوی برایشان ...

و آنها مدام می لرزانندت با آتشفشانِ بی معرفتی هاشان ... 

آدم هایی که به هزار و یک خاطره، دلبستۀ شان می شوی…

و انها بي تفاوت ميگذرندو ميروند ...

+نوشته شده در دو شنبه 21 ارديبهشت 1394برچسب:آدم,تنها,,ساعت21:2توسط mozhgan | |

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم دومین روز بارانی چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود.

 

و سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد . و و و و چند روز پیش را چطور؟ به خاطر داری؟ که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم . . . فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو . . علی شریعتی

+نوشته شده در سه شنبه 12 اسفند 1393برچسب:دکترعلی شریعتی,متن,تنها,چتر,به یاد داری,,ساعت12:20توسط mozhgan | |

من باشم....

 

تو باشي...

 

و يك خيابان...

 

دنيا هم ارزاني خودشان...

+نوشته شده در دو شنبه 6 مرداد 1393برچسب:من,تو,عشق,متن,اس,ام,اس,sms,,ساعت16:18توسط mozhgan | |

ie slm garm be haaaaameie dostam.kheili vaght bod dg be wb sar nemizadam.

midonam va momtaenam ke az khatere kheili az dostan pak shoodame 

to in modat kheili etefagha vasam oftad ke kheili chiza ro avaz kard

 

alanam be in omid post mizaram ke ie seri az dostaii ke to khatereshon gom shodam mano bebakhshan va mano to gosheie zehneshon age ghabel bedonan ja bedan....

omadam ke dobare besazam....

+نوشته شده در دو شنبه 5 خرداد 1393برچسب:ببخشيد,ساعت20:51توسط mozhgan | |

وقتي دلت گرفت... وقتي دلت شکست... وقتي ديگه کسي رو نداري که به حرفات گوش بده... اصلا نااميد نشو... اميدوار باش... چون هميشه يکي اون بالا هست،که بدجوري هواتو داره...

+نوشته شده در چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:خدا,تنها,دلشکسته,اميد,عشق,همراه,رفيق,دوست,صداي عشق,,ساعت8:50توسط mozhgan | |

خدایا یه دریـــــــــــا گریه می خوام...

کاش بدونه که هنوز عزیزه برام...

بدونه که با جدایی هیچـــــــــی تموم نمیشه...

هیچــــــــــــی...

پس چرا اونی که ادعا میکرد همه چیز و میـــــــــــتفهمه این رو نفهمید؟؟؟

هنوزم هیچی ازش نمیخوام...

اما من هنوز به پاش موندم...

اگه از جدایی خیلی گذشته...

اما هنوز به عشقش دلم خوشـــــــــــــــه...

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:خدایا,جدایی,عشق,ادعا,کاش,ساعت19:11توسط mozhgan | |

 

 

 

 

تنهاییم را با کسی قسمت نخواهم کرد یکبار قسمت کردم چندین برابر شد دفتر دلم را در خلوت می گشایم هر ورق یاد تو را زنده می کند آهسته زمزمه می کنم دفتر عشق مرا آهسته بگشای ای دوست...در میان هر ورق نام تو خفته است...

 

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:خلوت,عشق,عاشق,تنها,دنیا,,ساعت19:4توسط mozhgan | |

 

باید باور کنیم
تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خسته‌ای که در خلوت خانه پیر می‌شوی...
و سال‌هایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی می‌بریم
که تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!

دیر آمدن!

+نوشته شده در سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:تنهایی,ساعت14:9توسط mozhgan | |

مـی دانم! کـــار داری!

ســَرَت شــلوغ است!

مـی دانم!

اما اینکـ ــه موقع خـ ــواب...

روی تخـــتت... چند ثانیه...

فقط لحظه ای بــه ذهــتنت خــطور کند...

کـــه یکـ جــایی...کـــسی... روی تخــتش...

موقع خــوابــ ـش...

برای "تــو" اشــک مــی ریزد!

همین هـم بــرای مـــن کــافیست...

+نوشته شده در سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:می دانم!,ساعت14:1توسط mozhgan | |

خدا نشونه شو از كی بگیرم
دارم دق می كنم بذار بمیرم
آخه هنوز دلش از جنس سنگه
هنوز دلم واسه دلتنگی تنگه
چطور دلش اومد از پا بیافتم
بهش نازك تر از گل هم نگفتم
باور ندارم منو تنها میذاره
دلم واسه ش یه ذره شد اما دیگه نیس
لعنت به تو ای دست سرد روزگار
حالا فقط من موندم و این چشای خیس
هر چی به من بگی واست همون میشم
فقط یه بار دیگه بیا دستمو بگیر
ای دل صبور و بی كس من
اون نمیاد دیگه پیشت بهونه نگیر
حالا من موندم و همین دو تا چش گریون
موندم توی این كوچه ها آس و پاس و حیرون
حالا من موندم تو و شب بی ستاره
منم تو و خاطره ها عشقمون می باره
خدا ازت می خوام یادش نیافتم
چه حرفایی كه از عشقم شنفتم
خدا اگه نمی شنوه صدامو
بهش بگو دلیل گریه هامو
اونی كه گفته بود عاشق ترینه
حتی خیانتش به دل می شینه


 

+نوشته شده در یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:دلــتنگـی,ساعت20:41توسط mozhgan | |

از مردم دنیا سوال جالبی پرسیده شد و هیچ کس جوابی نداد!

سؤال از این قرار بود

نظر خودتان را راجع به راه حل کمبود غذا در سایر کشورها صادقانه بیان کنید؟ 

و جالب اینکه کسی جوابی نداد چون در آفریقا کسی نمی دانست 'غذا' یعنی چه؟ 

در آسیا کسی نمی دانست 'نظر' یعنی چه؟ 

در اروپای شرقی کسی نمی دانست 'صادقانه' یعنی چه؟ 

در اروپای غربی کسی نمی دانست 'کمبود' یعنی چه؟ 

 

و در آمریکا کسی نمی دانست 'سایر کشورها' یعنی چه ؟؟؟؟؟؟؟؟


 

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب: سوال جالب,,,,ساعت19:29توسط mozhgan | |

تو دستات گرمه می دونی ولی دستای من سسته 
چرا غمگینی و اشکات تموم جونتو شسته
حالا که اومدی پیشم بیا بی گریه و زاری
حقیقت رو بهت میگم جوابم کردن انگاری...
بذار پاتو روی قلبم نذار دست روی احساسم
به جای گریهو زاری یه کم دعا بکن واسم
تموم دکترا گفتن همین روزاست می میرم
نمی دونن دوام شوک نیست نباشی جون نمی گیرم
نبر ولتاژشو بالا نزن شوک من دلم خونه
همین جایی که شوک میدی دلم نیست خونه ی اونه
دلم نیست خونه ی اونه
حالا قدرتو می دونم گرچه فرصتی نمونده
قربون دلت برم که تو رو تا اینجا کشونده
اگه قسمت موندنم بود تورو تنها نمی ذاشتم
میگفتی بمیر می مردم که نگی دوست نداشتم
ببخش که بودنم واست همیشه دردسر داره
همه میگن امیدی نیست ولی دعات اثر داره
صداتو می شنوم آره چشام اشکاتو می بینه
وقتی داد می زنی پاشو به قلبم خیلی می شینه
نکن گریه گل نازم داره اشکات حروم میشه
بجنب دعام بکن زود باش ملاقاتت تموم میشه
ملاقاتت تموم میشه
کاش میشد یکی بتونه منو از خواب دربیاره
مگه میشه مرده باشم وقتی که اشکام می باره
اگه حسرتت رو دارم اگه سردو بی قرارم
تورو با چشمای گریون به خدامون می سپارم
نمیگم برات می میرم چون واسه تو زنده بودم
نمیگم عشق منی تو چون تویی همه وجودم
اون دنیا جام خوبه خوبه دلم واسه خوشی تنگه
اون خدا که من می دونم حتی آتیشش قشنگه
اون خدا که من می دونم حتی آتیشش قشنگه

 

+نوشته شده در سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:جـــوابم کـــردن,,,,ساعت11:9توسط mozhgan | |

عجیب دلتنگم...

دلتنگ گذشته...

دلتنگ خاطره هام...

دلم تنگه برای موقعی که با یه جمله ی کوچیک لبخند رو لبام می نشست...

دلم تنگه...

احساس میکنم افتادم تو چاه؛کسی صدامو نمی شنوه...

هر چقدر داد و فریاد میکنم،صدا به خودم بر میگرده...

آره دلم تنگه...

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:عجیب دلتنگم,,,,ساعت15:19توسط mozhgan | |

روزگارم لعنتی شده...درست مثل همون سیگار لعنتی...

از روزگارم بدم میاد....درست مثل همون سیگار لعنتی...

میخوام انصراف بدم...

 

 

 

دکمه ی انصراف کجاست...

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:سیگار لعنتی,,,,ساعت23:5توسط mozhgan | |

بعضی وقتا انقدر دلت گرفته و دلگیر از روزای عمرت هستی،که همش منتظر یه بهونه،هرچند خیلی کوچیکی که بزنی زیر گریه...

آره من دلم گرفته...

من دلگیر از زمونه ام...

من منتظر یه بهونه ی کوچیکم...

مشکلم همینه...

دیگه بهونه ای ندارم...

 

دلیل گریه هام رفت...

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در شنبه 20 آبان 1391برچسب:بهونم رفت,,,,ساعت18:55توسط mozhgan | |

یاد دارم در غروبی سرد سرد

 

 

می گذشت از کوچه ما دوره گرد

 

 

 

داد میزد: کهنه قالی میخرم

 

 

 

دسته دوم جنس عالی میخرم

 

 

 

کاسه وظرف سفالی میخرم

 

 

 

گر نداری کوزه خالی میخرم

 

 

 

اشک در چشمان بابا حلقه بست

 

 

 

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

 

 

 

اول ماه است ونان در سفره نیست

 

 

 

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

 

 

 

بوی نان تازه هوشش برده بود

 

 

 

اتفاقا مادرم هم روزه بود

 

 

 

خواهرم بی روسری بیرون دوید

 

 

 

گفت آقا سفره خالی میخرید؟

 

+نوشته شده در سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:غروبی سرد,,,,,ساعت14:46توسط mozhgan | |